خانه / مطلب / فلسفه دین / ماكس وبر

ماكس وبر

ماكس وبر  تحت تأثير نيچه طبق نظر پوزيتيويست‌ها داوري‌هاي ارزشي، نمي‌تواند عقلاني باشند زيرا ارزشي عيني يا واقعي، وجود ندارد   كتاب روح جامعه قانون اجتماعي انقلاب هاي مادر  اخلاق جامعه  علوي

ماكس وبر آلماني 1929-1864 تحت تأثير نيچه

( از كتاب جامعه ‌شناسي عمومي نوشته منوچهر محسني )

وبر در ردّ بر « حقوق طبيعي » مي‌گويد:

 «هيچ حقي را نمي‌توان در طبيعت يافت يا از آن، نتيجه گرفت.  انتخاب ارزش‌هاي معين به معناي طرد ارزش‌هاي ديگري است كه از ديدگاه عيني، همان اندازه اعتبار دارند.»

تناقض‌گويي ماكس وبر درباره ارزش‌ها:

 «علم، فارغ از ارزش است، اما تصميم براي وقف زندگي خود در راه علم (اجتماعي) البته به هيچ روي، فارغ از ارزش نيست. رسالت علم و دانشمند، اين است كه با شيوه علمي حقيقت را بجويد زيرا حقيقت از هر چيزي، براي دانشمند مهم است.»

( ادامه تناقض‌گويي‌هاي ماكس وبر 🙂

«…..آن كسي كه داخل در سياست مي‌شود. ………. با نيروهاي شيطاني پيمان مي‌بندد».

«عملي سياسي كه با خشونت توأم است و از اخلاق مسئولين پيروي مي‌كند، رستگاري روح را به مخاطره مي‌افكند».

«آن كسي كه به دنبال رستگاري روح است…….. نبايد آن را در داخل كوره‌ هاي سياست بجويد».

«طرفدار اخلاق، نمي‌تواند غيرعقلاني بودن اخلاقي جهان را تاب آورد و بپذيرد». (يعني ما اخلاق عقلاني هم داريم)

 «بعضاً استفاده از خشونت ضرورت پيدا مي‌كند. نه فقط براي مجازات قانون‌ شكنان، بلكه براي فرونشاندن طغيان‌ها و انقلاب‌ ها.

حتي در سياست داخلي، سياستمدار بايد آماده استفاده از خشونت باشد.

در سياست بين‌الملل، استفاده اشكار از خشونت بيشتر است».

( طبق نظر وبر دست كم براي دولت- ملتي كه مي‌خواهد در زمره قدرت‌هاي بزرگ باشد چنين چيزي اجتناب‌ناپذير است. چنانكه به نظر او آلمان متحد به نظر او، مي‌بايستي به خشونت متوسل مي‌شد.  )

 «اعتقادات اخلاقي مسئله‌اي مربوط به ايمان شخصي شده اند و ربطي به عقل ندارند.  »

نقد و بررسي ما، درباره گفته‌هاي فوق ماكس وبر :

ماكس وبر متوجه اين نكته نشده كه انكار حقوق طبيعي به دور و تسلسل و تناقض مي‌انجامد كه شرح آن را ما در كتاب مستقلي در اين باره تأليف كرديم، به نام كتاب فلسفه حقوق بطور مفصل داديم و ديگر اينجا تكرار نمي‌شود. اما تعجب ما اينجاست كه آقاي ماكس وبر كه انسان انديشمندي است و مي‌گويد:

– «هيچ حقي را نمي‌توان در طبيعت يافت و يا از آن، نتيجه گرفت» – چگونه متوجه حق برابري افراد انساني بخاطر وحدت طبيعت‌شان نشده اگر اين فرد انساني با آن فرد انساني در حقوق انساني برابرند چون همه آنها از يك نوع طبيعت‌اند از نوع طبيعت انسان و محال است «يك فرد از طبيعت انسان داراي حقوق انساني باشد و فرد ديگري از انسان داراي حقوق انساني نباشد» هم چنانكه محال است مجموعه داخلي يك مثلث صد و هشتاد درجه يعني مجموعه دو قائمه باشد اما مثلث ديگر اين مختصات مثلثاتي را نداشته باشد.

هم چنانكه عدم تساوي افراد انساني با افراد ساير جانداران كه واجد ارزش والاي انساني نيستند نتيجه همين اختلاف در طبيعت است مثل اينكه انسان حق دارد براي تغذيه و استفاده‌هاي مختلف، حيوانات را براي خود قرباني كند اما حق ندارد براي منافع مادي و سود بيشتر، افراد انساني را قرباني خود كند و اين نيست بجز وحدت طبيعت افراد انسان با هم و اختلاف طبيعت‌شان با ساير حيوانات و يا حق حضانت مادر بر نوزادش بخاطر آنكه او مادر طبيعي و واقعي او است مگر آنكه واقعاً مريض مسري يا ديوانه و مهجور باشد كه عقلاً اين موارد مانع حق حضانت او مي‌شود و ديگران حق ندارند به زور نوزاد را از او بگيرند (و خود حضانت كنند و يا به ديگران بدهند) و مثال در اين موارد زياد است همچون حق تصاحب دسترنج خود و يا «لزوم وفاي بعهد» كه لازمه «طبيعت قراردادي» است كه انسان عاقل و مختار و آگاه، آن را مي‌بندد و نبود «اختيار» با نبود «مسئوليت» همان قدر ملازم عقلي و بديهي است كه همچون هر بديهي ديگري آن طور كه جان لاك در كتاب تحقيق در فهم بشرش مي‌نويسد.  همچنانكه خود ماكسي وبر براين اساس، روش ظالمانه فعلي جهاني را اخلاق غير عقلاني مينامد آنجا كه مي‌نويسد : «طرفداران اخلاق نمي‌توانند غير عقلاني بودن اخلاق جهان را تاب آورند و بپذيرند».

هربرت ماركوزه درباره پوزيتيويسم كه و بر هم طرفدار پوزيتيوسيم است مي‌نويسيد :

«چنين نظريه‌اي فقط مي‌تواند نظريه تسليم و رضا باشد». اين نظريه در خدمت پشتيباني از «قدرت‌هايي است كه مي‌خواهند صورت فعلي واقعيت را» در برابر «امكان واقعي صورت ديگري از واقعيت» كه به احتمال زياد، صورت بهتري هم هست حفظ كنند.

(خلاصه علوم اجتماعي پوزيتيويستي، سطحي و علاوه بر آن، غيرانتقادي است؛ اصلاً به همين دليل، سطحي است كه غيرانتقادي است.)

بنابراين علوم اجتماعي پوزيتيويستي به صورت پشتيباني ايدئولوژيك، در خدمت جامعه ‌اي سركوبگر است.

 «طبق نظر پوزيتيويست‌ها داوري‌هاي ارزشي، نمي‌تواند عقلاني باشند زيرا ارزشي عيني يا واقعي، وجود ندارد.»

 (علوم اجتماعي مطلوب فارغ از ارزش ماكس وبر، در واقع، چيزي دروغين و هيولايي بيش نيست.

علوم اجتماعي وبري دربست به اين منظور طراحي شده است كه در خدمت منافع حاكمان و سركوبگران باشد.)

هربرت ماركوزه در مقاله «رواداري سركوبگر»، ماركوزه دعوت به «عدم رواداري نسبت به سياست‌ها، نگرش‌ها و عقائد مسلط»، مي‌كند.

او در مقدمه كتاب «انسان تك ساختي»، مسئله را بدين نحو بيان مي‌كند كه مي‌گويد:

«در مرحله نخست، داوري‌هاي ارزشي، لازم و ضروري هستند تا بتوان براساس آنها، أشكال موجود و أشكال بديل جامعه را عقلاني يا غيرعقلاني، ارزيابي كرد».

سيد محمد رضا علوي سرشكي

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *