خانه / مطلب / فلسفه دین / مقدمه پيدايش روشن فكري در فرانسه

مقدمه پيدايش روشن فكري در فرانسه

مقدمه پيدايش روشن فكري در فرانسه حكومت به تنهايي و بدون مذهب عدالت كامل را نمي تواند برقرار كند و نياز به ايمان بخدا و دين، غير قابل انكار است   مقدمه پيدايش اخلاق اخلاقي دين اگوست كنت جامعه نوع  نقد عدالت قوانين

1706 ـــــ 1647 اشكال پيربايل فرانسوي به دين :

 «خطاي بزرگ است اگر چنين بانديشيم كه براي داشتن زندگي اخلاقي ، وجود معتقدات مذهبي، ضرورت است. براي اين منظور، انگيزه هاي غير مذهبي، ممكن است درست بهمان اندازه، كارساز باشد.و كاملاً امكان پذير است كه جامعه اي اخلاقي داشته باشيم متشكل از مردمي كه به جاودانگي روح و در حقيقت، به خدا، بي اعتقاد باشند، صدوقيان كه به حشر پس از مرگ معتقد نيستند بهتر از فريسيان بودند».   نقد ما بر پيربايل :صدوقيان معتقد به خدا بودند گر چه معتقد به قيامت نبودند لكن پاداش نيكي و مجازات بدي را از طرف خداوند در همين دنيا مي دانستند و لذا بخاطر سعادت همين دنيايشان هم كه شده سعي مي كردند به ديگران ظلم نكنند و به اخلاق نيك عمل كنند پس همين اخلاق گرائي آنها بخاطر اعتقادشان به خدا و دين بود كه خدا، نيكوكار را سعادتمند و بدكار را در همين دنيا، به جزاي عمل‌اش مي رساند پس اينكه پيربايل، «اخلاقي زندگي كردن صدوقيان» را براي اين مثال آورده است كه «بدون اعتقاد بخدا» هم ممكن است جامعه اي دنبال اخلاق نيك باشند اشتباه آقاي پيربايل است در نقل غلط عقائد صدوقيان. اما اينكه فريسيان چنين اخلاق نيكي نداشتند ممكن است بخاطر ضعف ايمان آنها به خدا باشد و ممكن است خيال مي‌كردند خدا پاداش نيكي و بدي آنها را در اين دنيا اصلاً نمي‌دهد و از آنجا كه تمام توجه شأن به دنياءشان بوده است در راه سود جوئي شخصي از ظلم به ديگران هيچ پروائي نداشتند و ممكن است به انگيزه‌هاي تزئين و با اجتماعي و فرهنگي ديگري و يا مجموعه آنها مربوط باشد.البته بايد توجه داشت كه ممكن است جامعه اي به خدا و دين، اعتقاد داشته باشند اما بخاطر آموزه هاي تحريف شده خشن ضد انساني، رفتار خوبي و اخلاقي نداشته باشند كه در اديان الهي تحريف شده همچون صهيونيست و وهابيت وجود دارد پس بايد متوجه بود كه «دين واقعاً و كاملاً الهي»، تنها پشتوانه قوي اخلاق نيك است و هر دين تحريف شده‌اي كه نمي‌تواند پشتوانه اخلاق نيك باشد همچنانكه دواي سالم، شفا است نه هر دوائي حتي تقلبي. آگوست كنت اعتراف مي كند كه : «بشر نه از لحاظ عقل و نه از نظر معلومات و نه از نظر شدت نوع دوستي طبيعي اش، به آن پايه كه مطلوب براي زندگي اجتماعي باشد نيست.  و احياي اخلاقي و ديني براي جامعه لازم است».   «گفتار آگوست كنت در تبديل دين الهي به دين انسانيت» : «وظيفه وحدت بخش و تعالي دهنده اي كه روزگاري با اعتقاد بخدا انجام مي شد در جامعه جديد، فقط با پرستش انسانيت، انجام بگيرد.   » نقد و بررسي گفتار اگوست كنت: اينكه آگوست كنت فكر مي‌كند ديگر عصر اعتقاد به خدا به سر آمده بخاطر اشكالات كانت و هيوم و امثال آنها است كه كلب از پاسخ گوئي بانها عاجز ماند و گروهي همچون آگوست كنت فكر كردند ديگر خدا فايل اثبات و دفاع نيست پس بايد دنبال چيز جايگزين برويد كه فوائد اعتقادي را كه اصلاح اخلاق باشد داشته باشد.اما اينكه آگوست كنت ميگويد «دين جايگزين»، مي تواند «دين انسانيت» باشد در پاسخ مي گوئيم چيزي را كه آقاي آگوست كنت «پوزيتيوسيت جامعه شناس»، مورد توجه قرار داده است همان ظاهر محسوس اديان الهي بوده كه دين، ايجاد وحدت و انسان سازي كرده است آنجا كه اعتراف مي كند ــــ «وظيفه وحدت بخش و تعالي دهنده اي كه روزگاري با اعتقاد به خدا، انجام مي شد». ما اعتراف آگوست كنت را راجع به آثار محسوس دين الهي در وحدت بخشي و تعالي دهندگي دين از ديدگاه يك جامعه شناسي پوزيتيوسيت (حس گرا) مي پذيريم كه آقاي آگوست كنت از طريق حواس ظاهري خود در جامعه متدين به دين الهي، حس كرده كه آنها رو به تعالي به پيش مي روند و با هم متحد مي شوند و اين خاصيت دين، غير قابل انكار است حتي براي كسي كه خودش هيچ اعتقادي بخدا و قيامت ندارد و به قبول آنچه از طريق حواس‌اش مي شناسد اعتراف مي نمايد. اما نكته اي كه براي فيلسوفي حس‌گرا، ناشناخته مانده است آن قسمت نامحسوس دين است يعني انگيزه انسانهاي معتقد بخدا (و قيامت در دين الهي) كه در دل آنها بوده نزد آگوست كنت ناشناخته است چون نامحسوس است اما آقاي آگوست كنت مي توانست از خود اين معتقدين به دين الهي (يعني معتقد به خدا و قيامت)، سئوال كند آقاي معتقد به دين الهي (يعني معتقد بخدا و قيامت) چرا دستورات خدا (راجع به اخلاق و رفتن به كليسا و غيره) را اطاعت مي كني تا در پاسخ بشنود كه «مومن بخدا» مي گويد : «من معتقد به خدا و قيامت يعني واقعاً معتقد به بهشت و دوزخ، مي ترسم اگر ظلم به ديگران بكنم خدا مرا در روز قيامت به جهنم ببرد و اگر به همنوعان ام محبت مي كنم چون مي دانم خداوند در بهشت بمن مزدهاي زيادي مي دهد» و از آنجا كه قوي ترين انگيزه در انسانها، انگيزه نفع جوئي و دوري از درد و رنج است با اعتقاد واقعي بخدا و قيامت واقعاً نه طبق شناسنامه فقط چنين تاثيري پيدا مي‌شود. – آقاي «ويليام پالي» – 1805 – 1743 – همين مطالب را به عبارتي ديگر گفته است آنجا كه مي نويسد : «خدا كه نيك خواه است مي خواهد كه ما به ديگران خوبي كنيم و از خواست خودش با ضامن هاي اجرائي حمايت كرده است بنابراين، ما را مكلف كرده است براي پاداش اخروي خودمان، به همه خوبي كنيم».  كاري كه آقاي «هلوتيوس و بنتام و بنتاميان» مي خواستند با تغيير قوانين و بالاخص قوانين جزاء در همين دنيا براي اجراي عدالت بنمايند باينكه چون مردم طبعاً خودخواه هستند و عمده انگيزه آنها جلب نفع و دفع ضرر از خود است اگر جلب نفع و دفع ضرر از خود را در اطاعت از قوانين ببينند از قوانين اطاعت مي كنند اگر راههاي سوء استفاده بسته شود. و آقاي «هابز» هم انگيزه خودخواهي انسان را قبول داشت حتي «همه فيلسوفان اخلاق» كه معتقد به وجوه انگيزه وجدان و حس اخلاقي و عقل عملي يعني انگيزه خيرخواهانه در انسان دركنار انگيزه خودخواهانه‌اش هستند باز انگيزه خودخواهانه را قوي ترين انگيزه در انسان مي دانند حتي به اعتراف هيوم و خود «آقاي آگوست كنت» : «فرد نه از لحاظ عقل و نه از لحاظ معلومات و نه از حيث شدت نوع دوستي طبيعي‌اش، به دان پايه كه مطلوب زندگي اجتماعي باشد نيست در سياست بايد به اين موضوع توجه كامل داشت».  حال ما از آقاي آگوست كنت مي پرسيم اگر معتقد واقعي بخدا و قيامت، خدا را مي پرستد و به كليسا مي رود و به كليسا كمك مي‌كند و دستورات اخلاقي خدا و دين گوش مي دهد و عمل مي كند «چون منافع آينده خود را كه رسيدن به بهشت و دوري از جهنم باشد در اين اطاعت مي‌بيند. ..». اما كسي كه معتقد به خدا و قيامت نيست به چه انگيزه اي جان شيرين خود را و يا حتي مال خود را فداي ديگران بكند. گر چه در درون خود، خوبي عدالت و صداقت را از طريق وجدان اخلاقي يا حس اخلاقي و يا عقل عملي را مي يابد اما انگيزه «خيرخواهي و حق خواهي» در مقابل  «انگيزه نفع خود خواهانه شخصي» بمراتب ضعيف تر است در نتيجه وقتي منافع خود را و يا حفظ جان خود را در مواردي، در تضاد با «صداقت و عدالت» مي يابد در چنين مواردي با اعتراف خود آقاي آگوست كنت به ضعف انگيزه «نوع دوستي» در مقابل انگيزه «نفع طلبي خودخواهانه»، چگونه، همه «مردم» تنها بخاطر «ديدن شعار عدالت بر درب و ديوار دين انسانيت آگوست كنت»، بدون اعتقاد به خدا و قيامت، منافع شخصي خود را و حتي جان خود را فداي ديگران بكنند. بايد يادآور شويم كه اگر يك روز، مردم به كليسا چنين كمك نكنند و مبلغين دين انسانيت آگوست كنت، حقوق شان قطع شود و بدانند كه ديگر پول و مزدي به آنها در مقابل تبليغات شان نمي دهند از كجا اين تبليغات انساني را رها نكنند و براي گذراندن معاش و زندگي شان به ستمگراني كه آنها را تطميع مي كنند نپيوندند. و همچون عيساي پيغمبر با شكم گرسنه به تبليغات انساني خود ادامه دهند. ناقل گفتار آقاي آگوست كنت، آقاي آندره كرسون كه مي گويد بعضي از حرفهاي آگوست كنت خنده دارد و نقل‌اش براي تفريح و خنده، مناسب است شايد بخاطر همين حرفهاي غير مستدل و غير مستند آگوست كنت باشد. (آقاي هيوم مي گويد علامت حرفهاي فلسفي باطل، اين است كه خنده دار است). ( و آقاي آندره كرسون روايت گر فلسفه آگوست كنت مي نويسد نقل بعضي از حرفهاي آقاي آگوست كنت براي تفريح و خنده مناسب است)  عين اظهار نظر «ناقل گفتار آگوست كنت» (يعني آقاي آندره كرسون) : «هيچ كاري آسان تر از اين نيست كه از آثار كنت مطالبي براي خنده و تفريح، بيرون كشيد.  »- فوئر باخ آلماني 1872 – 1804 مي گويد : «آنجا كه ما در باب حق و راستي به جدّ باشيم احتياجي به كمك و انگيزه از عالم بالا نيست».   مقصود فوئرباخ از كمك بالا يعني اعتقاد بخدا و دين است يعني بي نيازي از اعتقاد بخدا و دين را مشروط كرده باينكه خود ما، انسان صالح و عادلي تمام عيار باشيم كه بقول همه دانشمندان و بالاخص هيوم اگر ما بخودي خود، عادلي تمام عيار باشيم حتي نياز به حكومت و پليس و قاضي هم نداريم اما بجز انبياء و پيروان كامل آنها كه اقليتي انگشت شمار هستند نوعاً بشرها بخودي خود، عادل كامل نيستند. و لذا نياز به حكومت اجتناب ناپذير است و نشانه اين است كه نوعاً مردم خود بخود، عادل كامل نيستند. پس نياز به اعتقاد بخدا و دين براي اصلاح خود هستند.گذشته از آنكه حكومت هم به تنهايي و بدون كمك گرفتن از «ايمان بخدا و قيامت» (يعني بدون مذهب )، عدالت كامل را نمي تواند برقرار كند و نياز به ايمان بخدا و دين، غير قابل انكار است و گسترش ظلم و فساد هم اينك در جهان بخاطر ضعف ايمان است اگر مردم همچون انبياء، ايمان بخدا و قيامت داشتند چندان نيازي به حكومت نبود و لذا هر چه ايمان مردم به خدا و قيامت و دين، بيشتر شود بهمان اندازه از ظلم و فساد كم مي‌شود همچنانكه آگوست كنت هم به آن اعتراف كرده است.- البته انسان صالح كه خودش واقعاً و كاملاً به وظايف‌اش عمل مي‌كند حتي در صورتي كه در اين اصلاح و عمل بوظيفه نياز به اعتقاد بخدا نداشته باشد لكن چون خدا يك واقعيت غير قابل انكار براي يك انسان كاملاً عاقل و بصير است حتماً بخدا معتقد است و از راهنمائي‌هاي خدا استفاده مي‌كند و او را در مقابل بينهايت نعمتي كه داده بسجده و شكر گذاري مي‌نمايند.خلاصه اين قسمت چگونه زيستن ارزشي :اين شد كه اولاً تاكيد دين بر اصول اخلاق و موارد آن اصول، بسيار بجا است وقتي حتي براي فيلسوفاني كه حس گرا هستند اصل وجود چنين اصولي، مورد ترديد و يا انكار قرار مي گيرد ثانياً حكومت هاي بشري نمي توانند مجري همه موارد اخلاق نيك در خودشان باشند چه رسد به اجراي آنها در درون انسانها كه از دسترس شناخت حسي، خارج است و انگيزه خودخواهي در انسانها انگيزه قوي و غالب است اما دين با وعده بهشت و دوزخ از همين انگيزه خودخواهي براي اجراء اخلاق نيك در درون انسانها استفاده مي كند و بهمين جهت انسان ساز و تعالي دهنده و وحدت بخش، ميان آنها مي گردد. آگوست كنت : «يگانه راه تحت حكومت نرفتن، حكومت بر خويشتن كردن است و اين قانون هم بر افراد و هم بر جماعات و هم بر اشياء و هم بر اشخاص، قابل تطبيق است و چنين معني مي دهد كه هر قدر «حكومت اخلاقي» درجامعه كمتر قدرت داشته باشد بيشتر لازم است كه حكومت مادي، شدت كند.»

سيد محمد رضا علوي سرشكي

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *